۱۳۸۷ فروردین ۲۴, شنبه

تامل !!!

به نام خدا

چند وقت پیش در خیابان کارگر به سمت میدان انقلاب در پیاده رو قدم می زدم پیاده رویی شلوغ که علاوه بر شلوغی به حضور داربست هایی که برای تعمیر نمای ساختمانی علم شده بودند هم تزیین شده بود من می رفتم وگروهی خلاف حرکت من می امدند در بین انها مردی زیر بغل مرد دیگری را گرفته بود که نابینا بود وعصای سفید به دست داشت .زیر بغلش را گرفته بود که در ان پیاده روی پر مانع توان ادامه حرکت را داشته باشد در حین حرکت مرد نابینا برای همراهش چنین تعریف می کرد :

در خیابان به عابری برخورد کردم فریاد زد اقا مگه کوری ؟!!!

گفتم : اره به خدا کورم والا کورم بلا کورم مگه نمی بینی؟!!!

تا به حال با دقت به این خطاب توجه نکرده بودم . می بینید چشم ونعمت دیدن چه ضرورتی برای روان بودن حیات در این دنیای شلوغ وپر پیچ وخم دارد .

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salam

be nokteye jalebi dar matlabet eshare kardi. didan faghat be dashtan chashm nist.