به نام خدا
یک تابستان در جایی بودم که زن وشوهری از اشنایان ما نیز در انجا بودند. خوب هوا گرم وظرف میوه ای مهیا درمقابلمان. این ماجرا مال چندین سال قبل است که من سنم خیلی کمتر از حالا بود .شنیدم که اقا یا شوهر سابق الذکر به خانم یا زن مذکور حرفهایی به قول امروزی ها عشقولانه می فرمود که یکی از ان حرفها که خیلی بارز و چندش بود نظرم را تا امروز جلب کرد که مجبور شدم بیان کنم تا این واقعه را در قالب صفر ویک ثبت کرده باشم.البته قبل از انکه اظهار عشق اقا به خانم را بیان کنم باید تصریح کنم که من گوش تیز نکرده بودم بلکه این اقا مرا نادیده می انگاشت یا شاید هم مرا سفیه ای با حافظه یک هفته ای تصور می کرد.کلمه زیبا وتاثیر گذاراز این قرار بود :
اقا یا همان شوهر عاشق پیشه یک عدد الو زرد - قطره طلا - از ظرف میوه برداشت و به خانم که به اوچسبیده بود رو کرد وفرمود خانم این شبیه شماست!!!!
نتیجه اخلاقی :
_ هر جایی ادم عاشقانه اظهار علاقه نباید بکند.
_ اگر این کار را کرد باید مزه کلامش را بسنجد شاید خیلی تابلو بود(مزه تابلوبود)
_ اطرافیان را هرچند کم سن صاحب حافظه نسبتا بلند مدت فرض کند.